باران عشق
منم آن قماربازی که بباخت هرچه بودش ...... و نماند هیچش الا هوس قمار دیگر
یک شنبه 25 / 10 / 1388برچسب:, :: 12:32 :: نويسنده : نابخشوده
اول تورا شبیه خودم پیر می کشم
بدتر...عصا به دست وزمین گیر می کشم یا نه، کنار ساحلی، تنها و منتظر با یک غروبِ مردة دلگیر می کشم وقتی که ذره ذرة شکلت تمام شد همراه دست و پای تو زنجیر می کشم آنگاه جای روسری، همراه موی تو خطی شبیه ضربة شمشیر می کشم اما بدون تو، ولی... آخر نمیشود روی شقیقة خود هفت تیر می کشم کاغذ هزار پاره شد، وقتی که روی آن شلیک ناگهانیِ یک تیر می کشم.....
نظرات شما عزیزان:
|
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان |
|||
![]() |