باران عشق
منم آن قماربازی که بباخت هرچه بودش ...... و نماند هیچش الا هوس قمار دیگر
پنج شنبه 24 / 10 / 1388برچسب:, :: 9:27 :: نويسنده : نابخشوده
"دوستت دارم را به خاطر بسپار"
عشقم را در گوشه ی دنجي از قلبت مأوا بده ! خاطراتمان رادر صندوقچه ي ذهنت به يادگار نگه دار ! ولي........ رهايم كن، تنهايم بگذار، بگذار رنج بي تو بودن را با نظاره خوشبختي بي من بودنت مرهم نهم بگذار رقيبان خوش اقبالم نيز،طعم ناب حضور گرمت را بچشند قلبم را به تو داده بودم؛ (با سند شش دانگ) در ازايش محبتت را ستاندم روح و جسمم را به تو بخشيدم مهرت را گرفتم جانم را فدايت كردم عشقت را گرفتم كنون ديرزماني ست كه اموالت را بازستانده اي..... بيصدا....مخفيانه، ولي من آنگاه كه آرام آرام و به نوبت محبت،مهر و عشقت را نثار ديگري كردي تو را ديدم و دلباختگي به غير را در چشمانت خواندم ديگر سد راهت نمي شوم ولي از من مخواه كه آنچه به تو سپرده بودم را پس بگيرم آنچه من به تو داده بودم تنها قلبم نبود...... همه ي من بود !! همه آن چيزي كه من را موجوديت مي بخشيد ! تاريخ انقضاي هديه ي من مرگ من است. قرارمان نيز از ابتدا جز اين نبود ولي تو عهد شكستي.... زير قرارمان زدي... رفيق نيمه راه شدي... ملالي نيست مرا به خود وانه و خود را رها كن... نظرات شما عزیزان:
|
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان |
|||
![]() |