باران عشق
منم آن قماربازی که بباخت هرچه بودش ...... و نماند هیچش الا هوس قمار دیگر
دلم برای نگاهت تنگ شده، دلم برای بی خبر آمدن هایت تنگ شده، دلم برای گودی گردنت تنگ شده، دلم برای تمام آن لحظه ها تنگ شده...
دلم برای ساحل و برای صدایت تنگ شده، دلم برای آن دو شهاب سنگ تنگ شده، هنوز هم نمی توانم حدس بزنم آن لحظه آرزویت را !!! گفتم بگو؟ خندیدی، از آن خنده هایی که دلم ضعف می کند. گفتی : آرزو را اگر بگویی دیگر آرزو نیست... دلم برای نگاهت پر می زند نظرات شما عزیزان:
|
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان |
|||
![]() |